بسم الله الرحمن الرحیم
با تبریک میلاد حضرت امام حسین علیه السلام یکی از خاطرات برادران امیدوار را در اینجا از سفرنامه شان عیناً نقل می کنیم:
در جزیره شمال ژاپن، یعنی هوکایدو از ماهیگیرانی خبر داشتیم که به وسیله قایق های عظیم در امتداد جزایر « الوشیان» خود را تا نزدیکی های آلاسکا می رسانند و به ماهیگیری می پردازند. یک راست روانه آن دیار شدیدم و درست به موقع رسیدیم؛ زیرا یک اردو تدارک حرکت را می دید. مقصد آنها را پرسیدیم. جزیره ای را نام بردند که تقریباً به سرزمین آلاسکا نزدیک بود. پیش خود حساب کردیم تا ان جزیره می رویم و از انجا به بعد هم تدبیری خواهیم اندیشید. دوستان ژاپنی ها هم از همراهی ما و موتورهایمان شاد بودند... .
پس از هفده روز دریانوردی و میلیون ها بار پایین و بالا رفتن روی امواج سهمناک و هزار و یک زجر دیگر، در کنار یک جزیره لنگر انداختیم... و حالا از اینکه پایمان به روی خاک می رسید، خرسند بودیم. حال این خاک کجاست؟ خدا می داند به زودی از بومیان آنجا به نام «الیوت» به دور ما حلقه زدند و یک نفر سپید پوست که لهجه غلیظ امریکایی داشت، جلو آمد. معلوم شد این جوان امریکایی معلم، استاندار، پزشکیار، پلیس و خلاصه همه کاره آنجا و چند جزیره مجاور است. از دیدارش بسیار شادمان شدیم و او اظهار داشت: هر پانزده روز یکبار کشتی نیروی دریاییی که مسئول گارد ساحلی است؛ بدانجا سرکشی می کند و این می تواند ما را به بندر آنقره در جنوب آلاسکا ببرد.
کشتی گارد سررسید و سرنشینان آن از دیدار ما بی نهایت دچار تعجب و وحشت شدند. گویا تصور می کردند که از سرنشینان اقمار مصنوعی هستیم که از «کیپ کارناوال » فلوریدا به آسمان پرتاب شده و در اینجا فرود آمدیه ایم. همین که ملیّت خود را اشکار کردیم، دیدیم یکی از جوانان امریکایی سینه اش را بالا زد و با دست برهنه اش «شرق شرق» روی سینه اش کوبید و گفت : « وای، وای، وای!» معلوم شد که او چند سال پیش، در ماه محرّم به ایران آمده است و ان وقت با نوعی سرافرازی گفت: من می دانم که امام حسین علیه السلام مرد بزرگی بود. مرد فداکاری بود؛ آنچه پیش او عزیز بود، به خدا داد، تا ثابت کند حقیقت زنده است که هرگز مرگ ندارد... .
نمی دانید چقدر شادمان شدیم از این که دیدیم و شنیدیم که حدیث جانبازی مرد دلاوری مانند «حسین علیه السلام» تا سرزمین های سپید هم رسیده است و فکر کردیم این دنیا با همه بزرگی و عظمت، چقدر کوچک است.